حکومت و سیاست در سیره امام جواد علیه السلام
شیعیان به طور عام خصوصاً علویان که امامان شیعه در رأس آنها بودند، در عصر خلفاى بنى امیه و عصر خلافت منصور و مهدى عباسى، در بدترین حالت به سر مىبردند، و قیامهاى شیعى یکى پشت سر دیگرى توسط دستگاه حاکم سرکوب مىشد. و به طور کلى شیعه بودن جرم بزرگى بود که به واسطه آن، کشتن و زندان و مصادره اموال و ویرانى خانههاى شیعیان، براى دستگاه خلافت امر مشروع و قانونى بود، و امامان شیعه نیز در حال تقیه به سر مىبردند، و ارتباطهاى سیاسى با شیعیان به شکل پنهانى انجام مىگرفت. اما بعد از امام کاظم علیه السلام که فعالیتهاى سیاسى زیر پرده امامان علیهم السلام کم کم به ثمر مىرسید، شیعه توانست ابراز وجود نماید و جمعیتشان رو به فزونى گرفت. پس از گذشت سالیان درازى که شیعیان نمىتوانستند در مورد امامت امامان ابراز عقیده نمایند، هم اکنون عظمت و منزلت ائمه علیهمالسلام نزد مردم تا بدان جا رسیده بود که خلفاى عباسى دیدند، نمىتوانند به طور علنى و بىپرده عواطف مردم را برانگیزند، و احساساتشان را جریحهدار سازند و به ائمه علیهم السلام آسیب برسانند و از طرف دیگر نمىتوانستند امامان را به حال خود واگذارند، تا آزادانه و مطابق خواست و اراده خود هر چه مىخواهند بکنند، از این رو مناسب دیدند در برابر امامان، سیاست جدیدى اتخاذ نمایند.
بعد از شهادت امام رضا علیه السلام مأمون به جهت رسیدن به مقاصد، راه خود را ادامه داد، و توطئه خود را علیه حرکت تشیع و موقعیت اجتماعى آن، که حکومت عباسیان را تحت تأثیر قرار داده بود، ادامه داد. مأمون که بالاى سر هر کسى یک خبرچین داشت، و کنیزکان خود را براى جاسوسى به هر که مىخواست هدیه مىداد و ازدواج دخترش ام حبیبه با امام رضا علیه السلام و دختر دیگرش ام الفضل با امام جواد علیه السلام نیز بیشتر به منظور اطلاعیابى و جاسوسى بود، او با این خصوصیات قطعاً از حرکتهاى شیعى بعد از امام رضا علیه السلام و ارتباط شان با امام جواد علیه السلام مطلع بود، و به توانایى حضرت جواد علیرغم خردسالى نسبت به پاسخ تمامى مسایل دقیق و مشکل کاملاً آگاهى داشت .
سازش مأمون با امام هشتم علیه السلام ـ رهبر و مقتداى شیعیان ـ میزان نفوذ و توان این فرقه را در صحنههاى فکرى و سیاسى بالا برد، مقر حضرت رضا علیه السلام به خراسان و شبکه وکلاى آن حضرت و حضرت جواد علیهالسلام در نواحى و نقاط مختلف مملکت اسلامى، موجب شد که شیعیان بتوانند ابراز وجود نمایند، و ارتباطات سیاسى خود را مستقیماً در مقر حج در مدینه و مکه با خود امام جواد و یا با وکلاى آن حضرت برقرار نمایند. شیعیان امام جواد علیه السلام در بغداد و مداین، سواد عراق و در مصر در صحنه ظاهر شدند، خراسان و رى به صورت دو مرکز بزرگ شیعى درآمد، اینان علاوه بر ارتباط با وکلاى امام خود نیز در سفر حج در مدینه و مکه به دیدار امام مىشتافتند، بدین ترتیب ارتباط خود را با امام حفظ مىکردند. قم یکى از مراکز اصلى شیعه بود، و در دوران امامت امام جواد علیه السلام ارتباط خود را با آن جناب حفظ کرده بود، و در عین حال در آن زمان مردم قم با عاملان حکومتى که از طرف مأمون مىآمدند، مخالفت مىکردند، و درگیرىهایى را به وجود آوردند، که موجب آن درخواست کاهش خراج و مالیات بود که از طرف حکومت پذیرفته نشد، تا این که با لشکرکشى مأمون توسط على ابن هشام سرکوب گردید، ولى باز هم به طور پراکنده براى مدتى ادامه داشت . و همچنین در فارس و اهواز و خراسان و سیستان، تشکلهاى شیعى کم کم علنى و ارتباطات خود را مستقیماً با امام علیه السلام در سفر حج و یا توسط وکلاى آن حضرت برقرار مىکردند.
مأمون عباسى که سیاستمدارترین، زیرکترین و دور اندیشترین عباسیان است، خود را در چهره حامى علم و مدافع آزادى بیان و احترام به عقاید ظاهر مىساخت، و این به هدف آنان براى ماندنشان بر اریکه قدرت کمک مىکرد. این پوشش مزورانه، نیرنگها و گمراهىهاى بسیارى را در خود نهفته داشت. و نتیجه آن عبارت بود از محو بسیارى از حقایقى که با سیاست حکام و منافعشان سازگارى نداشت .
همانطور که امام رضا علیه السلام را ولیعهد خود قرار داد و به نام او سکه زد، و دخترش را به عقد آن حضرت درآورد، نسبت به امام جواد علیه السلام نیز همان نیرنگ سیاسى را به کار برد، و در سال 211 هجرى امام جواد علیه السلام را از مدینه به بغداد آورد، تا فعالیتهاى فکرى و سیاسى او را زیر نظر بگیرد، و هرگاه زیان و خطرى را از ناحیه وى احساس کند، فوراً راهها را بر وى ببندد، و روابط او را با شیعیانش قطع کند و نیز آرزو داشت که با نیرنگها و شیوههایش با فریب دادن امام و یا تهدید او در آینده آن حضرت را جلب و جذب کرده و داعى و مبلغ خود و دولتش بگرداند. جلب خوشبینى شیعیان نسبت به خود، و مبراء نشان دادن خود از مسموم کردن امام هشتم علیه السلام یکى دیگر از هدفهاى مأمون بود که دنبال مىکرد و مىخواست براى مردم تثبیت کند که او هیچ گونه منافاتى بین خط امام و روش خود به عنوان سلطان و حاکم نمىبیند.
مأمون، معاصر امام جواد علیه السلام بود، و امام بخش بزرگى از زندگانى خود را همزمان با او به سر برد. مأمون به منظور کسب پیروزى نهایى و قطعى براندیشه شیعى امامى، چه در زمان امام هشتم و چه در زمان امام جواد کوششهاى فراوانى را به عمل آورد. او پس از آن که اشتباه گذشتگانش را نسبت به رفتار با ائمه اهلبیت تجربه کرده، سعى نمود که با آنان با روش نو، و در نوع خود بى نظیر که در پس آن نیرنگ سختتر و توطئه بزرگتر نفته بود، رفتار کند. تشکیل جلسات، مباحثههاى علمى، و دعوت از فقها و متکلمین و عالمان نامدار، براى بحث و جدل علمى، بدین منظور بود که چه امام رضا و چه امام جواد علیهماالسلام را که خردسال هم بود، حداقل در یک مسئله علمى شکست دهند، و بدین وسیله لیاقت، محبوبیت و وجهه مذهبى و مردمى آنها را زیر سؤال برد، و با شکست امام، در مسئله امامت، مذهب تشیع از مبنا سقوط کند، و براى همیشه ستاره شیعه و امامان شیعه خاموش گردد، و بدین ترتیب بزرگترین منبع و مصدر مشکلات و خطراتى که مأمون و دیگر حاکمان غاصب را تهدید مىکنند، از میان بردارد و مىگفت: چیزى از این که منزلت او کاسته شود، نزد من محبوبتر نیست . بعد از شهادت امام رضا علیه السلام نیز این مرد به جهت رسیدن به مقاصد، راه خود را ادامه داد، و توطئه خود را علیه حرکت تشیع و موقعیت اجتماعى آن، که حکومت عباسیان را تحت تأثیر قرار داده بود، ادامه داد. مأمون که بالاى سر هر کسى یک خبرچین داشت، و کنیزکان خود را براى جاسوسى به هر که مىخواست هدیه مىداد و ازدواج دخترش ام حبیبه با امام رضا علیه السلام و دختر دیگرش ام الفضل با امام جواد علیه السلام نیز بیشتر به منظور اطلاعیابى و جاسوسى بود، او با این خصوصیات قطعاً از حرکتهاى شیعى بعد از امام رضا علیه السلام و ارتباط شان با امام جواد علیه السلام مطلع بود، و به توانایى حضرت جواد علیرغم خردسالى نسبت به پاسخ تمامى مسایل دقیق و مشکل کاملاً آگاهى داشت .
امام برخلاف انتظار مأمون، فعالیتهاى خود را بسیار دقیق و حساب شده انجام مىداد، و در هر زمینهاى که فرصت فعالیت بود، فعالیت مىکرد، حتى ماندن در بغداد برایش مشکل تمام مىشد، به قصد زیارت خانه خدا از بغداد بیرون شد و در برگشت در مدینه ماند، تا از مراقبت و تسلط مأمون به دور باشد، و نقشههاى او را خنثى کرد اما وقتى که معتصم برادر مأمون به خلافت نشست به عبدالملک ابن زیاد نوشت: تقى و ام الفضل را به سوى او بفرستد و دوباره امام جواد علیه السلام را به بغداد آورد، تا شخصاً حرکتهاى امام را زیر نظر بگیرد. اما امام علیرغم تلاشها و حیلههاى مأمون و معتصم روز به روز نفوذ و عظمت و محبوبیت بیشترى مىیافت و در میان مردم ریشه مىدوانید، به گونهاى که براى نظام حاکم هراس آور بود با آن که خردسال بود، انگشت نما شده و موافق و مخالف و دوست و دشمن به علم و فضل او معترف شدند، مردم شیفته جمال او بودند، وقتى که در خیابانهاى بغداد راه مىرفت، مردم بر فراز تپهها و بلندىها مىرفتند تا جمال او را ببینند و دیدن او براى آنان رویداد مهم به حساب مىآمد.
وجود امام جواد علیه السلام با آن سن کم، در مقام امامت که مسؤولیتهاى رهبرى را به عهده داشت، به خودى خود براى نظام حاکم خطرناک بود، مأمون حزم و احتیاط نموده و براى مقابله با هر رویداد ناگهانى احتمالى، آمادگى لازم را اتخاذ مىکرد و لذا براى فرو خواباندن خشم و اعتراض شیعیان علیه خود، همانطور که امام رضا علیه السلام را ولیعهد خود قرار داد و به نام او سکه زد، و دخترش را به عقد آن حضرت درآورد، نسبت به امام جواد علیه السلام نیز همان نیرنگ سیاسى را به کار برد، و در سال 211هجرى امام جواد علیه السلام را از مدینه به بغداد آورد، تا فعالیتهاى فکرى و سیاسى او را زیر نظر بگیرد، و هرگاه زیان و خطرى را از ناحیه وى احساس کند، فوراً راهها را بر وى ببندد، و روابط او را با شیعیانش قطع کند و نیز آرزو داشت که با نیرنگها و شیوههایش با فریب دادن امام و یا تهدید او در آینده آن حضرت را جلب و جذب کرده و داعى و مبلغ خود و دولتش بگرداند. جلب خوشبینى شیعیان نسبت به خود، و مبراء نشان دادن خود از مسموم کردن امام هشتم علیه السلام یکى دیگر از هدفهاى مأمون بود که دنبال مىکرد و مىخواست براى مردم تثبیت کند که او هیچ گونه منافاتى بین خط امام و روش خود به عنوان سلطان و حاکم نمىبیند.
تلاش هاى مأمون براى کاستن از وجهه و لیاقت و محبوبیت امام جواد علیه السلام به جایى نرسید و براى نیرنگ خواست دخترش را به عقد امام درآورد. مأمون که در زیرکى و شعور سیاسى کم نظیر بود، با تزویج دخترش به امام جواد علیه السلام همان هدفى را دنبال مىکرد که در مورد سپردن ولایتعهدى به امام هشتم علیه السلام و ازدواج دخترش با آن حضرت دنبال مىکرد. زیرا شیعیان و علویان در آن زمان نیروى عظیمى را تشکیل مىدادند، و مأمون تنها از همینها مىترسید، از این رو با ازدواج دختر خود با آن حضرت که زعیم و پیشواى اهلبیت و شیعیان بود مىخواست شعلههاى انقلابات را خاموش سازد.
اما امام برخلاف انتظار مأمون، فعالیتهاى خود را بسیار دقیق و حساب شده انجام مىداد، و در هر زمینهاى که فرصت فعالیت بود، فعالیت مىکرد، حتى ماندن در بغداد برایش مشکل تمام مىشد، به قصد زیارت خانه خدا از بغداد بیرون شد و در برگشت در مدینه ماند، تا از مراقبت و تسلط مأمون به دور باشد، و نقشههاى او را خنثى کرد اما وقتى که معتصم برادر مأمون به خلافت نشست به عبدالملک ابن زیاد نوشت: تقى و ام الفضل را به سوى او بفرستد و دوباره امام جواد علیه السلام را به بغداد آورد، تا شخصاً حرکتهاى امام را زیر نظر بگیرد. اما امام علیرغم تلاشها و حیلههاى مأمون و معتصم روز به روز نفوذ و عظمت و محبوبیت بیشترى مىیافت و در میان مردم ریشه مىدوانید، به گونهاى که براى نظام حاکم هراس آور بود با آن که خردسال بود، انگشت نما شده و موافق و مخالف و دوست و دشمن به علم و فضل او معترف شدند، مردم شیفته جمال او بودند، وقتى که در خیابانهاى بغداد راه مىرفت، مردم بر فراز تپهها و بلندىها مىرفتند تا جمال او را ببینند و دیدن او براى آنان رویداد مهم به حساب مىآمد.
بدینسان نفوذ اجتماعى و محبوبیت آن حضرت، علیرغم توطئههاى خلافت گسترده مىشد، که دستگاه خلافت را به وحشت انداخته بود، زیرا مىدیدند امام توانسته است آن چه را که به عقیده حکومت براى او نقطه ضعف به شمار مىرفت، نقطه قوت خود قرار داده و حتى در میان رجال دولتى نفوذ کرده است . مردى از بنى حنیفه از اهالى سیستان گوید: سالى در سفر حج همراه با امام جواد علیه السلام بودم، روزى که با هم سر سفره بودیم و عدهاى از درباریان معتصم نیز حضور داشتند، عرض کردم که حاکم ما مردى است که دوستدار شما اهلبیت است، و در دیوان او براى من مالیاتى مقرر شده است به او نامه بنویسید که به من نیکى کند، فرمود: من او را نمىشناسم، گفتم از دوستان شما است. پس نوشت بسم الله الرحمن الرحیم، رساننده این نامه، مذهب و مرام جمیل از تو یاد مىکند، عمل مفید براى تو آنست که به مردم نیکى کنى . وقتى وارد سیستان شدم و نامه را به حاکم دادم، آن را گرفته به چشم مالید و پرسید مشکل شما چیست؟ گفتم: در دیوان شما مالیاتى سنگینى براى من مقرر شده است، دستور داد آن مالیات را از من بردارد و گفت: تا من حاکمم مالیات پرداخت نکن.
حضرت امام جواد علیه السلام پایههاى امامت را استوار ساخت و خط وصایت و رهبرى را در اهلبیت حفظ کرد، لیاقت و برازندگى خود را براى امامت امت به اثبات رساند، مناظرات آن حضرت با متکلمین و فقها از جمله یحیى ابن اکثم که از بزرگان فقها بود و تفوق آن حضرت بر حریفانش در رشتههاى علوم، به جاى آن که از پاسخ ناتوان بماند و منظور دستگاه خلافت برآورده شود، وسایل گسترش پیام اهلبیت علیهم السلام و نفوذ آنان را فراهم نمود، و بى لیاقتى و عدم کفایت خلفاى زمانشان را براى مردم به اثبات رساند و پردههاى فریب و تزویر را از چهرههاى آنان بالا زد، و این خطر بزرگى براى آنان بود و به خصوص در زمینه سیاسى اثر حتمى داشت.
از آن که در آن مجلس برخى از دربارنشینان معتصم بودند، امام على الظاهر تجاهل مىکند که او را نمىشناسم، تا آسیبى به او نرسد، آنگاه با چند جملهاى موعظه گونه منظورش را مىنویسد، ولى نفوذ و تأثیرش به آن اندازه است که حاکم سیستان به عنوان یک مرید دلباخته، فرمان امام را اجرا مىنماید. در مورد مبارزات ائمه معصومین علیهم السلام با دستگاه حاکمه مىتوان گفت: همه زندگى آنان طبیعت مبارزاتى داشته است به صورتى که تمام کلمات، و حرکات و جهتگیرىها و سیره و روش زندگى آنان حتى اکل و شرب،(خوردن و آشامیدن) مشى و رکوب،(راه رفتن و سوار شدن) و رنگ لباس و القاب و نقش انگشترشان، معنادار و پر از رمز و راز بوده است. حضرت امام جواد علیه السلام جمله «نعم القادر الله» را براى نقش انگشتر خود انتخاب کرده بود که با این انتخاب در واقع تمامى مظاهر سرکشى و ستم عباسیان را محکوم مىنماید، آنان که به آخرین آرمانهاىشان رسیده بودند که عبارت بود از مستحکم نمودن پایههاى حکومت و سلطنتشان به طورى که دیگر هیچ نیرویى توان ایستادن در برابر جبروت و سرکشى آنان نداشته باشد.
حضرت امام جواد علیه السلام پایههاى امامت را استوار ساخت و خط وصایت و رهبرى را در اهلبیت حفظ کرد، لیاقت و برازندگى خود را براى امامت امت به اثبات رساند، مناظرات آن حضرت با متکلمین و فقها از جمله یحیى ابن اکثم که از بزرگان فقها بود و تفوق آن حضرت بر حریفانش در رشتههاى علوم، به جاى آن که از پاسخ ناتوان بماند و منظور دستگاه خلافت برآورده شود، وسایل گسترش پیام اهلبیت علیهم السلام و نفوذ آنان را فراهم نمود، و بى لیاقتى و عدم کفایت خلفاى زمانشان را براى مردم به اثبات رساند و پردههاى فریب و تزویر را از چهرههاى آنان بالا زد، و این خطر بزرگى براى آنان بود و به خصوص در زمینه سیاسى اثر حتمى داشت. دستگاه خلافت مىخواست، کرامت و فضیلت و شخصیت امام را مخفى نگه داشته، و یا به کلى محو کنند، تا مردم مجذوب او نگردند اما تکیه بر ترور شخصیت و مسخ تقدس و کرامت او، نتیجه برعکس داد، تا آن که با خوراندن زهر به طور مخفیانه و حذف فیزیکى توانستند خود را از خطرات که چه بسا حکومتشان نمىتوانست در برابر آن مقاومت کند، نجات دهند.
پىنوشتها:
1- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، ج 2 ص 212 به نقل از الغیبة: ص 212
2- همان، ص 133/ زندگانى سیاسى امام جواد علیه السلام: عاملى، جعفر مرتضى، ترجمه: سید محمد حسینى، چاپ هفتم، قم انتشارات جامعه مدرسین، 1373و ر.ک : گسترش تشیع در رى و تاریخ تشیع در ایران: ص 125ـ 124
3- زندگانى سیاسى امام جواد علیه السلام، عاملى، صص 75ـ 74 .
4- همان .
5- همان، ص 7669 .
6- اعیان الشیعه، ج 2، ص 33 .
7 - زندگانى سیاسى امام جواد علیه السلام، عاملى، ص 117 .
8- همان .
9- مجلسى، بحارالانوار، ج 50، ص 82.
10- بحاالانوار، مجلسى، ج 50، ص 87 ـ 85 .
11- ارشاد، شیخ مفید, صص 320ـ 319، انتشارات بصیرتى، قم .
منبع:
اندیشه حکومت دینى، ج 1، ص 557 – 564 .